خوشا دیدار ما در خاک . . .

خوشا دیدار ما در خاک . . .

دست نوشته های روزانه
خوشا دیدار ما در خاک . . .

خوشا دیدار ما در خاک . . .

دست نوشته های روزانه

نگاه خسته . . .

یه مدت ذهنم آشفتس و پر از پوچی . . . 

یه مدت دست و دلم به نوشتن نمیره و قلم گرفتن لای انگشتان بی روح و سردم ، 

خشک و نا آشناست . . . ! 

خودم از این تکرار بی پایان خسته ام و امیدم به سمت دیوار ترک خورده ی زیر زمین خانه باغ خیز 

بر داشته ! خیلی وقته چشمانم به نگاه خسته ات خیره نشده و به سراغم نیامده . . .

دیر زمانیست صدای جیرجیرک های نقره ایی به گوش چروک خورده ی خانم جان نرسیده و این سوال تکراری و همیشگی اوست ، باز امروز در خانه باغ ایاز آمده و صدای جیرجیرک ها در ایاز گمشده ؟!

آره خانم جان شما راست می گی ، هر روز صبح پنجره ی رو به درخت سیب را دراندشت باز می کنه و نگاهشو به درخت خشک خزونی سیب می دوزه تا شاید فرجی بشه و آوازه خواناشو ببینه ، من که می دونم منتظر چیه ! خیلی آرومه و همش سجادش پهنه ، خانم جان وقتش رسیده ؟ رسیده ، جیرجیرک ها دارن آواز می خونن گوش کن ، دیگه ایاز نمیاد ، شکوفه های سیبو ببین . . . 

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 http://chaghidarmeh.blogfa.com

چقدر بعضی وقتها زندگی خاکستری می شه..

بیشتر وقتها . . .

امید سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 http://axpokht.aminus3.com

متن پراحساس و قشنگ و خاطره انگیزیه!
.
واژه هاشو و پیام بهاری اش را دوست دارم

سپاس

سپیده کیانی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:47 http://www.kiyani24.blogfa.com

ننوشتن های طولانی آدمو از پا در میاره..

سپاس از آمدنتان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد