به نام خدا
باز هوایم ابریست و گرفته و پنجره ها بسته اند ، حس پنهانم رو بازی میکند و دستم را خوانده ! باز گلویم درد میکند و سرفه های طولانیم شروع شده و سیگاری که لایِ انگشتانِ سردم خشک شده به فیلتر قرمزش می رسد و نگاهش را به جیب و پاکت بعدی دوخته . . . !
خانه تاریک است و سوزنم به آهنگ دماوند داریوش گیر کرده و لبم را به چای سردی که مزه اش تکراریست نزدیک میکنم ، اوه چای دیروز است ، من در دیروز جا مانده ام و در همان جا نشسته ام با چشمانی که می سوزد و قرمز شده . . . !
خانه سرد و پاییزیست و ابهام دارد و سکوتِ صدایِ رادیویی که رویش حسابی خاک گرفته و هر روز رویِ طاقچه کنار قاب عکس برایم لال بازی در می آورد تکراریست . . . !
آری دیروزم هم امروز است و فردایم آغشته از دیروز . . .
سلام
مرسی
ایول اس اسی وفادار
قشنگ بود اما دلگیر